تنهاترین تنها منم....
آرزوهایم زیر انبوهی از خاکستر هنوز نفس میشکند ، هنوز شعله ورند ، نسیم مهربانی تو کی می وزد...؟ اینجا زمین است، زمین گرد است وقتی خداحافظی میکنیم خدایا.... خط و نشان دوزخت را برایم نکش....جهنم تر از دنیایت سراغ ندارم...... دیشب که باران آمد … میخواستم سراغت را بگیرم … عجیب است دریا… تا آدم را غرق خود می کند آن را پس می زند...! این روزها آنقدر شکسته ام ، که عصا به دست راه میرود دلم... ! از خوبان بیشتر میترسم دلتنگ کودکیم...قهرمیکردیم تا قیامت...لحظه ای بعد قیامت میشد...! ! ! قصه عشقت را به بیگانگان نگو... چرا که این کلاغهای غریب بر کلاه حصیری مترسک نیز آشیانه می سازند.... مترسک گفت: ای گندم گواه باش که مرا برای ترساندن آفریدند... اما من عاشق پرنده ایی بودم که از ترس من از گرسنگی مرد.... !!! چه شتابیست به راه.... شاید آن نقطه نورانی چشم گرگ بیابان باشد.... ! ! هفت شهر عشق ، شهر اول : نگاه و دلربایی ، شهر دوم : دیدار و آشنایی ، شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی ، شهر چهارم : بهانه ، فکر جدایی ، شهر پنجم : بی وفایی ، شهر ششم : دوری و بی اعتنایی ، شهر هفتم : اشک ، آه ، "تنهایی..." می بینی ای لحظه های خالی از احساس تهی ، می بینی که چه صدای خرد شدن دست های خزان شده اش در دست های "تنهایی" کسل آور است و تو را نیز بی رمق می کند ، آه ، پس او چه گوید....؟ ای کاش تنها یک نفر هم در این دنیا مرا یاری کند ، ای کاش می توانستم با کسی درد دل کنم تا بگویم که ، من دیگر خسته تر از آنم که زندگی کنم تا ابد غم شبهایم را ، تا بفهمد درد تن خسته و بیمارم را ، قانون دنیا "تنهایی" من است و "تنهایی" من قانون عشق است و عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست ! ! ! ! ... شبی غمگین ، شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد ، دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد ، به من می گفت "تنهایی" غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد ، تمام هستی ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد ، او هرگز شکستم را نفهمید اگرچه تا ته دنیا صدا کرد..! ! ! در زندگی به کسانی دل می بندیم که نمی خواهندمان و از وجود کسانی که می خواهندمان بی خبریم ، شاید این باشد دلیل "تنهایی" مان.... رفتی و ندیدی که چه محشر کردم ، با اشک تمام کوچه را تر کردم ، وقتی که شکست بغض "تنهایی" من ، وابستگی ام را به تو باور کردم.... !!! امشب دل تنهای من آماده شکسته, واسه شنیدن صدات این در و اون در میزنه, امشب دلم گرفته از تنهایی,از سرنوشت, از امشبی که آسمون بازم منو تنها نوشت, مثل یه جام یخ زده دلم میخواد جاری بشم دلم میخواد کنار تو باشم و تکراری بشم...! ! ! به آمار زمین مشکوکم اگر این سطح پر از آدمه پس چرا این همه دلها تنهاست... میروم خسته افسرده و زار,سوی منزلگه ویران خویش,به خدا میبرم از شهر شما دل شوریده دیوانه خویش!... میبخشم کسانی راکه هرچه خواستندبامن،با دلم،با احساسم کردند و مرا در دوردست های خودم تنها گذاردندومن امروزبه پایان خودم نزدیکم... سرده..!تاريكه..!ترسناكه..!فقط سكوت..! نه نه گریه نمیکنم کلاغ جان...قصه من به سررسید... سوارشو...تو را هم تا خانه ات میرسانم...... دلم یک بغل واژه ی سرد جدایی میخواهد... و بعد از تو.. از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند... (فریدون مشیری) آهای ! کافه چی... میزهایت را تک نفره کن... نمی بینی ؟ همه تنهاییم...!!!! حــــــرف تــــــو که میشــــــود عجیب است دریا… تا آدم را غرق خود می کند آن را پس می زند...! صدا … صدا … چه زشت است…زمزمه زیبای رهایی در گوش اسیری خواندن شـبگردی میکنــم… هی من اسـت که در آتـش میسـوزد.. من نمیدانم عاقلم یا عاشق
…
حس من دلتنگیست… حس یک مرغ مهاجر
دارم که دلش هوای ماندن دارد …. خدا مارو برای هم نمی خواست دل به رویای خوش خاطره ها می بندم تو اون شام مهتاب کنارم نشستی یادمان باشد و یادتان نرود کسانی که از عشق دم میزنند… چرا حال ما را به هم میزنند؟؟؟؟؟؟؟ دستانت را به من بده تا با هم از رو آتش بپریمم! آنان که سوختند ، همه تنها بودند...! این نیز بگذرد… تنگ بلور تنگ و رقص قرمز ماهی عید در رؤیاهایی خیس
و حکم این است: تو آزادی اما بمان دریا نهنگ دارد...... اولش همه شکل هم هستیم کوچولو وکچل.....حتی صداهامون هم شبیه به همدیگه است با اولین گریه بازی شروع میشه....هی بزرگ میشیم،بزرگ وبزرگتر،اونقدر بزرگ که یادمون میره یه روز کوچولو بودیم ...دیگه هیچ چیزمون شبیه هم نیست ....حتی صداهامون...گاهی باهم میخندیم گاهی بهم... خداوندا،ازبچگی به من آموختند همه رادوست بدار حال که بزرگ شده ام وکسی را دوست میدارم ومیگویند:فراموشش کن...!!!(شریعتی)
من ماهی خسته از آبم . . . تن می دهم به تو تور عروسی غمگین تن می دهم به علامت سوال بزرگی
که در دهانم گیر کرده است . . .
پس روزهایمان همین قدر بود؟
و زندگی آنقدر کوچک شد تا در چاله ای که بارها از آن پریده بودیم،
افتادیم . . .
تویی که مرا دور زدی!
فردا به خودم خواهی رسید
حال و روزت دیدنیست... ! ! !
چــه انـرژی عـظیـمی مـی خواهـد کـنترل اولین قـطره اشک بـرای نـچکیـدن....
اما خوب میدانستم این بار هم که پیدایت کنم ، باز زیر چتر دیگرانی...
روزی تو،
خوب من بودی...
سخته...تنهايي!!!
چیزی رفته درچشمم,
به گمانم یک خاطره است...
این روزهای تابستانی...
آفتاب نبودنت آزارم میدهد........!
یا بیا...و بهارم باش...
یا برای همیشه برو تا پاییز شوم...
نگذار بین بهار و پاییزبسوزم...
تنهایی هم مرا درک نکرد...
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند...
آدمیت مرده بود...
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب....
گشت و گشت....
قرنها از مرگ آدم هم گذشت....
ای دریغا آدمیت برنگشت...
مــــــن
چقــــــدر ناشیانه,
ادعــــــای بی تفاوتــــــی میکــــــنم!...
دوربین …
حرکت …
باز هم برایم نقش بازی کن... !
دوربین …
حرکت …
باز هم برایم نقش بازی کن... !
ونجوای بهشت با کسی که در دوزخ محکوم است... !!
صدای
نفــسهایـت را از پشـت
پنــجره و دیواری میشـنوم..
آسوده بخواب
…نازنیــنم
…تنها خانهی من اسـت که در آتـش میسـوزد..
…
وسرش هوای رفتن....
فقط می خواست ، همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ی ما ، مال ما نیست
فقط خواست ، نیمه هامونو دیده باشیم...
باز هم خاطر تو دست مرا می گیرد
عجب شاخه گل وار به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقش آفرینی
که صورتگری را نبود این چنینی
پریزاد عشقو مه آسا کشیدی
خدا را به شور تماشا دل به رویای,,,, ساعت
19:22 توسط tirana
که همه ما برای یکبار ایستادن
هزاران بار افتاده ایم
دیگر مرا فرو افتاده و پا به زنجیر نخواهید دید
من ایستادن را برگزیده ام...!!!
اما ای کاش از جای دیگری بگذرد و همش از روی ما نگذرد…
از جهانیان پرسیدند نظر خودتون رو راجع به راه حل كمبود غذا در سایر كشورها صادقانه بیان كنید؟
و كسی جوابی نداد... چون در آفریقا كسی نمی دانست غذا یعنی چه؟ در آسیا كسی نمی دانست نظر یعنی چه؟ در اروپای شرقی كسی نمی دانست صادقانه یعنی چه؟ در اروپای غربی كسی نمی دانست كمبود یعنی چه؟ و در آمریكا كسی نمی دانست سایر كشورها یعنی... چه؟
زندگی خیلی عجیبه چون تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه / تانخوای بری کسی نمیگه بمون/تا نری کسی قدر تو نمی دونه/وتا نمیری کسی نمی بخشدت...
Power By:
LoxBlog.Com |