تنهاترین تنها منم....

کودکی ها به خانه می رفت
با کیف و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی ؟
مادرش پرسید:
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت:
و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
به دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود...  

(حسین پناهی)



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 27 خرداد 1391برچسب:sms,ax,matlad,jook,,ساعت 18:41 توسط tirana| |


Power By: LoxBlog.Com